تنبل ترین
سه مرد زیر درخت دراز کشیده بودند.
یک بازرگان از آنجا عبور می کرد.
او به آن مردها گفت هرکدام از شما که تنبل ترین است،
به عنوان هدیه به او یک روپیه (واحد پول هند) خواهم داد.
یکی از مردان فوری برخاست و گفت
روپیه را به من بده من از همه تنبل تر هستم.
بازرگان گفت: نه تو از همه فعال تر هستی و هدیه را نخواهی گرفت.
دومی در حال درازکش دستش را دراز کرد و فریاد زد روپیه را بیاور و به من بده.
بازرگان گفت تو هم همچین فعال هستی.
سومی در حال درازکش گفت روپیه را بیاور و در جیب من بگذار، من تنبل ترین هستم.
بازرگان خیلی خندید و روپیه را در جیب او گذاشت